امام علی(ع) مبيّن قرآن با زبانی گويا و قلبی تيزفهم
آری، مبيّن قرآن آن كسی است كه بر سر منبر نشست و گفت:
سَلُونی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونی؛
فَاِنَّ بَیْنَ جَوانِحِی لَعِلْماً جَمّاً؛
«تا مرا از دست ندادهايد، آنچه میخواهيد از من بپرسيد؛ چرا كه جانم مخزن علم الهی است».
سَلُونِی فَاِنَّ عِنْدِی عِلْمَ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرینَ؛
«از من بپرسید که علوم اوّلین و آخرین در نزد من است».
سَلُونِی عَنْ کِتابِ اللهِ؛
«دربارهی قرآن از من بپرسید».
فَاِنَّهُ لَیْسَ مِنْ آیَة اِلاّ وَ اَنَا اَعْلَمُ اَیْنَ نَزَلَتْ وَ مَتی نَزَلَتْ بِلَیْلٍ نَزَلَتْ اَمْ فی نَهارٍ فی سَهْلٍ اَمْ فی جَبَلٍ؛
«هیچ آیهی از قرآن نيست، مگر اینکه میدانم آن آيه چه وقت و كجا نازل شده است؛ در شب نازل شده يا در روز، در كوه نازل شده يا در دشت».
فیمَنْ نَزَلَتْ وَ فیما نَزَلَتْ؛
«دربارهی چه كسی و راجع به چه مطلبی نازل شده است».
فَاِنَّ رَبّی وَهَبَ لی لِساناً طَلِقاً وَ قَلْباً عَقُولاً؛
خدای من به من زبانی گويا و قلبی تيزفهم و گيرا داده است. بعد فرمود:
فَوَاللهِ لَوْ ثُنِّیَتْ لِیَ الْوَسادَة؛
«به خدا قسم، اگر مسند برای من آماده گردد [و سنگ سر راه من نیندازند و مزاحمم نشوند]...».
جَلَسْتُ عَلَیْهِ فَاَفْتَیْتُ اَهْلَ التُّوْراة بِتَوْراتِهِمْ وَ اَهْلَ الْاِنْجیلِ بِاِنْجیلِهِمْ؛
«... بر مسند افتاء مینشينم و توراتيان را بر وفق توراتشان و انجيليان را بر وفق انجيلشان فتوا میدهم [حقايق مكنون در آن دو كتاب آسمانی را چنان واضح و روشن بيان میکنم]...».
حَتّی یُنْطِقَ اللهُ التَّوْراة وَ الْاِنْجیلَ وَ یَقُولا صَدَقَ عَلِیٌّ قَدْ اَفْتاکُمْ بِما نَزَلَ فِیَّ؛[1]
«كه خود تورات و انجيل به اذن خدا به سخن درآيند و بگويند راست گفت علی؛ آنچه در درون ما بود برای شما بیان کرد».
این نحوهی حرفزدن علی(ع) است. آن هم نحوهی حرف زدن عمر که روی منبر مسجد نشست و گفت: بعد از اين، هر كس بيش از چهارصد درهم مهر زن قرار بدهد، هم تعزيرش* میکنم هم آن زيادی را میگيرم و به بيتالمال برمیگردانم. زنی از پشت پرده به سخن در آمد و گفت : جناب خليفه، ما به حكم شما عمل كنيم يا به حكم خدا در قرآن؟ گفت: مگر حكم خدا در قرآن مخالف با حكم من است؟ گفت: بله، مگر شما اين آيه را نخواندهای که:
وَ إنْ أرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً...؛[2]
يعنی، وقتی با توافق طرفين مهری برای زنی معیّن شد، اگرچه به قدر قنطاری [پول زیاد] باشد، دیگر حقّ ندارید چیزی از او پس بگيريد؛ در حالی كه شما میگوييد زيادتر از چهارصد درهم را پس میگيرم و به بيتالمال برمیگردانم؛ آيا اين مخالف حكم خدا نيست؟ عمر شرمنده شد و با تعجّب گفت:
کُلُّ النّاسِ اَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ حَتَّی الْمُخَدَّراتِ فِی الْبُیُوتِ؛[3]
«همهی مردم داناتر از عمر هستند؛ حتّی زنان پردهنشین».
همين یک كلام كافی است كه نشان دهد او حقّ نشستن بر مسند خلافت رسول خدا(ص) و تصدّی منصب «دعوت الیالله» را ندارد و «داعی الیالله» باید دارای دو شرط اساسی اذن و بصيرت باشد كه شرح آن گذشت.
و امّا میرسیم به عبارت:
و التَّامّینَ فی مَحَبَّة اللهِ؛
«تامّ در محبّت» خدا آن كسی است كه در معرفت و شناخت خدا هم در مرتبهی تامّ و تمام باشد؛ برای اینکه محبّت به ميزان معرفت است. انسان در هر كس كمال بيشتری سراغ داشته باشد، طبيعی است كه به او محبّت بيشتری خواهد داشت. انسان فطرتاً مجذوب جمال است. جمال دوستی و عشق به كمال در سرشت انسان نهاده شده است. اگر اين عشق به جمال را از دل و دماغ بشر بردارند، ديگر او انسان نخواهد بود. كمال بلبل در اين است كه عاشق گل باشد و به جمال گل عشق بورزد؛ وگرنه، بلبل نيست، بلكه زاغی است.
همين خصلت جمال دوستی است كه انسان را در مقابل هر موجودی که اندک جمالی دارد به خضوع و كرنش وامیدارد. انبياء(ع) كه نگهبان فطرت انسانند، میخواهند بشر را با جمالی آشنا سازند كه خضوع در مقابل آن جمال شايستهی شأن انسان است؛ چون شأن انسان اين نيست كه در مقابل هر جمال ناقصی خضوع كند. تمام موجودات عالم زشتهای زيبانما هستند. اگر از یک جهت زيبايی دارند، از چند جهت دارای نقص و عيبند. اينها لياقت اين را ندارند كه معشوق حقيقی انسان قرار بگيرند. محبوب حقيقی انسان ذات اقدس حقّ است و بس؛ يعنی، شأن انسان (بما هو انسان) اين است كه بايد در مقابل جمالی خاضع گردد كه سراپا جمال است و هيچ گونه عيب و نقصی به ساحت قدس او راه ندارد و اصلاً معنای جمال، همان منزّه بودن از عيب و نقص است و آن به گونهی مطلقش منحصر به ذات اقدس حقّ سبُّوح و قدّوس است و از اين رو پيامبران(ع) پيش از همه چيز خدای جميل مطلق را به بشر نشان میدهند و او را در همه جا و در همه حال موظّف به تسبيح خدا میدانند كه:
...وَاذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَسَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكارِ؛[4]
«پروردگار خود را فراوان ياد كن و صبح و شام او را تسبيح كن».
وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَة وَ أَصِيلاً؛[5]
«صبح و شام او را تسبيح كنيد [و او را منزّه از هر عيب و نقص بدانيد]».
وقتی انسان خدا را جمال مطلق شناخت، طبعاً در مقابل او خاضع میگردد و احدی جز او را سزاوار پرستش نمیداند و از روی صدق و جدّ (إیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إیَّاکَ نَسْتَعِینُ) میگويد که [ای جمال مطلق،] منحصراً تو را میپرستم و [ای قدرت مطلق] تنها از تو مدد میطلبم و این هنگامی است كه منحصراً او را جميل بداند و غير او را جميل نشناسد و جدّاً و صدقاً بگوید: (الله اَکْبَر)؛ یعنی، خدا را واقعاً از همه چيز و از هر جهت بزرگتر بداند و اگر اين باور در او پيدا شد، ديگر هيچگاه پا روی فرمان خدا نمیگذارد تا دل ديگری را به دست آورد. اینکه در شؤون زندگیاش خدا را كنار میزند تا دل غير خدا را به دست آورد، دليل بر اين است كه آن جمال اعلی را بر اثر دور شدن از مكتب انبياء نشناخته است و لذا دل به موجودات ناقص و معيوب میدهد و در واقع، آنها را میپرستد و در (إیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إیَّاکَ نَسْتَعِینُ) دروغ میگويد. مكرّراً در نماز دستور تسبيح دادهاند كه در ركوع و سجود نمازتان بگوييد:
سُبْحانَ رَبِّی الْعَظیمِ...، سُبْحانَ رَبِّیَ الْاَعْلَی...؛
در تعقيبات نماز اغلب دعاها مشتمل بر تسبيح است و اين قدر سفارش به تسبيح برای اين است كه خواستهاند ما را متنبّه و متذکّر سازند كه مراقب باشيد زشتهای زيبانما گولتان نزنند و اين موجودات ناقص و معيوب با نشان دادن چشم و ابرو و آب و رنگ مصنوعی سریعالزّوال از راه بيرونتان نبرند. دار دنيا، دار غرور است و دام و كمند صيّادان، فراوان.
دور است سرِ آب در این بادیه هشدار! / تا غول بيابان نفريبد به سرابت
در اين مَثَل پرمحتوا كه قرآن كريم آورده است با توجّه و دقّت بينديشيم و از آن پند بگيريم:
مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ؛[6]
«كسانی كه غير خدا را محبوب و سرپرست خود قرار دادهاند [و در زندگی به آنها تكيه میكنند] مَثَلشان، مَثَل عنكبوت است كه خانهای [از لعاب دهانش] برای خود میسازد سستترين خانهها خانهی عنكبوت است. اگر میدانستند».
هر حيوان و هر حشرهای خانه و لانهای برای خود دارد؛ امّا هيچیک از اين لانهها به سستی خانهی عنكبوت نيست كه با نسيم ملايمی تار و پودش در هم میريزد و متلاشی میگردد. كسانی هم كه غير خدا را به ولايت خويش اتّخاذ كردهاند و مال و منال و جاه و مقام و صاحبان زور و زر را تكيهگاه خود شناختهاند و آنها را در فرمانبری خدا نشاندهاند، بدانند كه بنيان زندگیشان را بر پايهای سست و ناپايدار نهادهاند كه به زودی با هجمهی* طوفان مرگ از بيخ و بن كنده میشود و با اهلش به قعر جهنّم سوزان ابدی سقوط میكند؛ آنجاست كه فرياد يا حسرتاه از عمق جان آتشينشان برمیخيزد و ديگر نفعی نمیبخشد.
1- «تامّ در محبّت» خدا از آن چه كسی است؟
2- چرا اين همه بر تسبيح تأكيد شده است؟
3- تشبیه «خانه عنکبوت» در قرآن برای چه کسانی آمده است؟ توضیح دهید.
[1]ـ بحارالانوار، جلد 10، صفحهی 118 و جلد 40، صفحات 178 و 179.
* تعزیر: مجازات کردن.
[2]ـ سورهی نساء، آیهی 20.
[3]ـ الغدیر، جلد 6، صفحهی 98، صورة ثامنة و صورة تاسعة.
[4]ـ سورهی آل عمران، آیهی 41.
[5]ـ سورهی احزاب، آیهی 42.
[6]ـ سورهی عنکبوت، آیهی 41.
* هجمه: هجوم بردن، حمله کردن.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی